Facebook Badge

۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

درياي توفاني

درياي توفاني


كسي آمد كه حرف عشق و با ما زد
دل ترسوي ما هم دل به دريا زد
به يك درياي توفاني
دل ما رفته مهماني
چه دوره ساحلش از دور پيدا نيست
يه عمري راه و در قدرت ما نيست
بايد پارو نزد وا داد
بايد دل رو به دريا داد
خودش ميبرتت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همون جاست
به اميدي كه ساحل داره اين دريا
به اميديكه آروم ميشه تا فردا
به اميديكه اين دريا فقط شاه ماهي داره
به عشقي كه نميبيني شبهاشو بي ستاره
دل ما رفته به مهماني
به يك درياي توفاني
بايد پارو نزد وا داد
بايد دل رو به دريا داد
خودش ميبرتت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همون جاست

( از اشعار محبوب سياوش قميشي )

شكايت

شكايت

***
سكوتم از رضايت نيست دلم اهل شكايت نيست
هزار شاكي خودش داره خودش گيره گرفتاره
همون بهتر كه ساكت باشه اين دل
جدا از اين ضوابط باشه اين دل
از اين بدتر نشه رسوايي ما
كه تنها تر نشه تنهايي ما
كه كار ما گذشته از شكايت
هنوزم پايبنديم در رفاقت
ميريزه تو خودش دل غصه ها شو
آخه هيچ كس نمي خواد قصه هاشو
كسي جرمي نكرده گر به ما اين روزها عشقي نمي ورزه
بهايي داشت اين دل پيشتر ها كه در اين روزها نمي ارزه

( از اشعار محبوب سياوش قميشي )


پرنده هاي قفسي

پرنده هاي قفسي

***
پرنده هاي قفسي عادت دارن به بي كسي
عمرشونو بي هم نفس كز ميكنند كنج قفس
نمي دونن سفر چيه عاشق دربه در كيه
هركي بريزه شادونه فكر ميكنن خداشونه
يه عمره بي حبيبن با آسمون غريبن
اين همه نعمت اما هميشه بي نسيبن
تو آسمون نديدن خورشيد چه نوري داره
چشمه ي كوه مشرق چه راه دوري داره
چه ميدونن به چي ميگن ستاره دنيا كه يا بهاره
چه مي دونن عاشق ميشه چه آسون پرنده زير بارون
قفس به اين بزرگي كاشكي پرنده بودم
مهم نبود پريدن ولي برنده بودم
فرقي نداره وقتي ندوني و نبيني
غصه ات ميگيره وقتي ميدوني و ميبيني

( از شعار محبوب سياوش قمشي )



حكايت

حكايت

***
با تو حكايتي دگر اين دل ما بسر كند
شب سياه قصه را هواي تو صحر كند
باور ما نمي شود در سر ما نمي رود
از گذر سينه ي ما يار دگر گذر كند
شكوه وسيع شنيده ام از دل درد كشيده ام
كور شوم جز تو مگر زمزمه اي دگر كند
مقصد و مقصودم تويي عشقم و معبودم تويي
از تو حذر نميكند سايه مگر سفر كند
چاره ي كار ما تويي ياور و يار ما تويي
توبه نمي كند اثر مرگ مگر اثر كند
مجرم آزاده منم تن به جزا داده من
قاضي درگاه تويي حكم سحر گاه تويي

( از شعار محبوب سياوش قمشي )

۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

نماز عشق

نماز عشق

خدایا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمون می شدی از اینکه عشق آفریدی
***
خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم
نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم
دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی
بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم
***
بگو هرگز سفر کردی سفر با چشم تر کردی
کسی را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردی
ز شهر آرزوهایت به ناکامی گذر کردی
گل امید تو پرپر به خاک رهگذر کردی
***
خدایا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمون می شدی از اینکه عشق آفریدي

برگرفته از yahooblog يك دوست واقعي و خوب

جزيره


جزيره

من همون جزيره بودم خاكي و صميمي و گرم
واسه عشق بازي موج ها قامتم يه بستر نرم
***
يه عزيز دردونه بودم پيش چشم خيس موج ها
يه نگين سبز خالص روي انگشتر دريا
***
تا كه يك روز تو رسيدي توي قلبم پا گذاشتي
قصه هاي عاشقي رو تو وجودم جا گذاشتي
***
زير رگبار نگاهت دلم انگار زير و رو شد
براي داشتن عشقت همه جونم آرزو شد
***
تو نفس كشيدي انگار نفسم بريد تو سينه
ابر و باد و دريا گفتن حس عاشقي همينه
***
امدي تو سرنوشتم بي بهونه پا گذاشتي
اما تا قايقي امد از من و دلم گذشتي
***
رفتي با قايق عشقت سوي روشني فردا
من و دل اما نشستيم چشم به راهت لب دريا
***
ديگه رو خاك وجودم نه گلي هست نه درختي
لحظه هاي بي تو بودن ميگذره اما به سختي
***
دل تنها و غريبم داره اين گوشه ميميره
ولي حتي وقت مردن باز سراقت و ميگيره
***
ميرسه روزي كه ديگه قعر دريا ميشه خونم
اما تو در ياي عشقت باز يه گوشه اي ميمونم

(از اشعار محبوب سياوش قميشي)

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

اي خداي من

اي خداي من

چرا
وقتي از ته دل و نيتي پاك به كسي كمك ميكني و از ته دل ازت خواسته ميشه كه به وي كمك كني چرا او با كارهايش موجبات ناراحتي تورا فراهم ميسازد و دلي را كه سرشار از شوق رسيدن وي به فرد در مد نظر وي است را ميشكند و اينگونه دل را مي ازرد.

ولي
چرا در ازاي اين امر , دوستي را بر سر راه دل شكسته قرار ميدهي تا تمام اين دلشكستگي هارا سنگ صبوري باشد و اين غمي كه از دوست نسيب او شده است را از بين ببرد و غم دلشكسته را به خوشي تبديل كند. و نميگذاري اين دلشكسته در غم خود بماند ....
آه كه خدا چقدر بخشنده اي ولي بندگانت قدرت را نمي دانند.

حال
چرا دل كسي را كه دلي را شكسته مي شكني . آيا پژواك صداي شكستن دل را به دل آن كس مي رساني تا آن كس هم قدر تورا بداند هم صداي فرياد خاموش دل شكسته را بشنود.
آه كه خدا چقدر بزرگواري ولي بعضي از بندگانت قدر نشناسند.

باشد تا همه بدانند كه نشاختن قدر تو وجود ندارد و تو قدر خود را به همه ثابت كردي!!!


هر كس به طريقي دل ما ميشكند بيگانه جدا دوست جدا ميشكند
بيگانه اگر ميشكند حرفي نيست از دوست بپرسيد چرا ميشكند!


۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

صفت پاکي ( پروين اعتصامي )

صفت پاکی

دانی که را سزد صفت پاکی

آنکو وجود پاک نیالاید

در تنگنای پست تن مسکین

جان بلند خویش نفرساید

دزدند خودپرستی و خودکامی

با این دو فرقه راه نپیماید

تا خلق ازو رسند بآسایش

هرگز به عمر خویش نیاساید

آنروز کآسمانش برافرازد

از توسن غرور بزیر آید

تا دیگران گرسنه و مسکینند

بر مال و جاه خویش نیفزاید

در محضری که مفتی و حاکم شد

زر بیند و خلاف نفرماید

تا بر برهنه جامه نپوشاند

از بهر خویش بام نیفزاید

تا کودکی یتیم همی بیند

اندام طفل خویش نیاراید

مردم بدین صفات اگر یابی

گر نام او فرشته نهی، شايد



تقديم به دوست خوبم آ.م كه در تنها ترين تنهاييم تنهاي تنهايم نگذاشت.

تولدت مبارك