حكايت
***
با تو حكايتي دگر اين دل ما بسر كند
شب سياه قصه را هواي تو صحر كند
باور ما نمي شود در سر ما نمي رود
از گذر سينه ي ما يار دگر گذر كند
شكوه وسيع شنيده ام از دل درد كشيده ام
كور شوم جز تو مگر زمزمه اي دگر كند
مقصد و مقصودم تويي عشقم و معبودم تويي
از تو حذر نميكند سايه مگر سفر كند
چاره ي كار ما تويي ياور و يار ما تويي
توبه نمي كند اثر مرگ مگر اثر كند
مجرم آزاده منم تن به جزا داده من
قاضي درگاه تويي حكم سحر گاه تويي
( از شعار محبوب سياوش قمشي )
***
با تو حكايتي دگر اين دل ما بسر كند
شب سياه قصه را هواي تو صحر كند
باور ما نمي شود در سر ما نمي رود
از گذر سينه ي ما يار دگر گذر كند
شكوه وسيع شنيده ام از دل درد كشيده ام
كور شوم جز تو مگر زمزمه اي دگر كند
مقصد و مقصودم تويي عشقم و معبودم تويي
از تو حذر نميكند سايه مگر سفر كند
چاره ي كار ما تويي ياور و يار ما تويي
توبه نمي كند اثر مرگ مگر اثر كند
مجرم آزاده منم تن به جزا داده من
قاضي درگاه تويي حكم سحر گاه تويي
( از شعار محبوب سياوش قمشي )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر